ورزش،دین،درس

شهدا شرمنده ایم

شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۲ ب.ظ

شب عملیات کربلای 5 بود، هر کسی مشغول کاری بود. یکی اذان میگفت، یکی دنبال سربند بود، یکی دعا.

یکدفعه متوجه صدایی میشن، رد صدا رو میگیرند میرسند به یوسف، داشت های های گریه میکرد.

فرمانده بهش میگه یوسف داداش چرا گریه میکنی؟! اگه میترسی برگرد هنوز عملیات شروع نشده.

یوسف میگه :نه گریم از ترس نیست، میدونم چند ساعت دیگه همگی شهید میشیم من هم شهید میشم

اما من و شما یه تفاوت بزرگ داریم، شما کسایی رو دارید که براتون گریه کنن اما من نه مادر دارم و نه پدر ...

همسنگر شهدا

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۱۴
محمد نوشاد مسعودی

نظرات  (۱)

۱۸ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۱ باشگاه مدیران آینده
نوشاد جان سلام
خوبی پسرم
خیلی وبلاگت عالیه ...
آفرین 
یاعلی
پاسخ:
سلام اقای مزینی
با تشکر از حمایت شما جهت ساخت وبلاگ ...
علی یار و نگهدارتان باشد

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی