شهدا شرمنده ایم
شنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۴، ۰۴:۲۲ ب.ظ
شب عملیات کربلای 5 بود، هر کسی مشغول کاری بود. یکی اذان میگفت، یکی دنبال سربند بود، یکی دعا.
یکدفعه متوجه صدایی میشن، رد صدا رو میگیرند میرسند به یوسف، داشت های های گریه میکرد.
فرمانده بهش میگه یوسف داداش چرا گریه میکنی؟! اگه میترسی برگرد هنوز عملیات شروع نشده.
یوسف میگه :نه گریم از ترس نیست، میدونم چند ساعت دیگه همگی شهید میشیم من هم شهید میشم
اما من و شما یه تفاوت بزرگ داریم، شما کسایی رو دارید که براتون گریه کنن اما من نه مادر دارم و نه پدر ...
همسنگر شهدا
۹۴/۰۹/۱۴